- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و منقبت حضرت امام خمینی رحمةالله علیه ( دهه فجر)
ای نگـاهـت امتـدادِ سـورۀ یـاسـین شده با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده تا بیایی باز هم یک صبح زیبا پیـش ما کوچـههای دل برای مقـدمت آذیـن شده از نسـیم نام تو شبها همه مهـتاب بود از طنین گام تو این روزها شیرین شده سفرۀ یکرنگ ما نان و نمک میپروراند حیف شد، بعد از تو باز این سفرهها رنگین شده آن طرف سیل کبوترها که همبال توأند این طرف مائیم، با پروندهای سنگین شده از افقهایی که همرنگ است با خون خدا باز میگردند روزی اسبهای زین شده
: امتیاز
|
مدح و منقبت حضرت امام خمینی رحمةالله علیه ( دهه فجر)
مثل شـیـرینی روحـانی یک رؤیـا بود سالهایی که در آن روح خدا با ما بود یاد باد آن شکـرین فرصت ایام وصال که به کـوتـاهی یک خـاطـرۀ زیـبا بود وقت آئینه به تسبیح جمالش خوش بود حال پـروانه ز کـار نگهـش شـیـدا بود کس ندانست که با او ز نهانخانۀ اُنس چه حکایات لطیف و چه هدایتها بود عـارفی بود که در فـصل بلـند نگهـش بـاب نـورانـی بـرهـان تـمـاشـا وا بـود هـمـۀ آیـنـههـا را بـه تـشـهـّد وا داشـت نور اسماء و صفاتی که در او پیدا بود هر چه از دامن خوشبوی کرامات افشاند همه انـفـاس مـسـیحـایی روحافـزا بود شرح اسرار سبکروحی او داشت نسیم کاینچنین در چمن لاله و گل غوغا بود پرده از راز شهـیدان سحـر بر گـیرید تا بـبـیـنـنـد که با او چه کـرامتها بود
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت زینب سلاماللهعلیها
داری دوبـاره در دل ما غـم میآوری بُغضی پُر از غریبی و ماتم میآوری حالا که بزم روضه بنام تو زینب است حـال و هـوای مــاه مـحــرم میآوری دلـدادۀ حـسـینی و با عـشق خود به او اصلاً تویی که عشق مُجـسم میآوری تو دخت مرتضایی و با تیغ خـطبهات پیـوسـته لـرزه بر همه عـالم میآوری ارث از علی گرفته و طوفان غـیرتی در موج هر بلا تو مگر کم میآوری؟ اما هلال غرق به خون با دلت چه کرد در پـیـش او دو دیـدۀ زمـزم میآوری بیـخـود نبود بعـد غـم دلـبـرت حـسـین دسـتی به زانـو و کـمـر خـم میآوری
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
عيان میكرد رازِ دل، امان میداد اگر وقتش ميان قتلگه، كوتاه بود و مختصر وقتش بجای درد دل، كاری مهمتر داشت بر عهده بيان عشق و شرح غم، بماند بعد در وقتش قرار اين بود تا فـتح برادر را كند كامل غنيمت بود در آن معركه، از هر نظر وقتش در آن دربار و آن بازار، با اينكه معطل شد در آن ساعات طولانی، نشد هرگز هدر وقتش اسارت رفت فرزند خليل الله؟ نه... هرگز بتی در شام باقی بود، زينب رفت سروقتش تبر در بر، درآورد او دمار از روزِ شامیها قيامت را رقم میزد چو میشد بيشتر وقتش هرآنكس جان خود را وقف زينب كرد، طوبى له و الا بیثمر عمرش؛ وگرنه بیاثر وقتش
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از وفات
اگر دلواپسِ من بودهای من بیشتر بودم میان بستگان خود به تو وابستهتر بودم رسیده لحظۀ مرگم سراغم را نمیگیری؟! به شوق دیدنت از صبح هی خیره به در بودم میان بسترم جان میدهم حالا تک و تنها منیکه لحظۀ جان دادن چندین نفر بودم نگـاه اولـم را بـین آغـوش تـو خـنـدیـدم از آن بدو تولد با تو یک جور دگر بودم نگاه آخرم گـودال بودی گـریه میکردم وَ از موی سرِ آشفـتهات آشـفـتهتر بودم هنوزم با مرور خاطراتت جان به لب هستم سه ساعت زخم خوردی و سه ساعت محتضر بودم میان التماس من تو را هر کس که آمد زد چه بر میآمد از این دستِ تنها؟! یک نفر بودم به ابن سعد رو انداختم آخرسر از غربت منی که از سخن با یک غریبه بر حذر بودم به پیش چشم من ده اسب از روی تنت رد شد تو خونین پیکر و من بیشتر خونین جگر بودم بهـانه تا نگـیـرند از نـبود تو یتـیـمـانت برای بچهها هم عمه بودم هم پـدر بودم سوار ناقهها کردم همینکه دخترانت را برای محملم دنبال مَحـرَم هر نظر بودم تویی که شرط ضمن عقد من بودی، خبر داری؟! که من از کربلا تا شام با که همسفر بودم مرا بـازار بـردنـد و مرا آزار میدادند منی را که به عصمت در دو عالم مفتخر بودم تو را با خیزران میزد مرا ساکت کند دشمن حلالم کن برادر جان برایت دردسر بودم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
روی بـام آفـریـنـش آفـتـاب زینب است رونق هر سفرهای از نان و آب زینب است تو بگو چادر ولی در اصل این شمشیر اوست فـاتـح کـربـبلا تـیغ حـجـاب زینب است ما رایتُ گفت؟! نه! کوبید بر روی یزید وحـشت آل امـیه از جـواب زینب است گریه کرد و گریه کرد و شام را ویرانه کرد گریه کردن درس اول از کتاب زینب است دستهایش در طناب افتاده اما بسته نیست تا ابد حـبل المتـین ما طناب زینب است پرچم زینب به دست کوچک اُمُّ البکاست پس رقیه رهبر این انقـلاب زینب است چادر خاکیش خاک سینه زنها را سرشت هرکسی آباد شد، خانه خراب زینب است تا همه گفتند زینب، گفت زینب «یا حسین» این نگین زیبنده بر روی رکاب زینب است ای که دنـبـال بـرات کـربـلایی اربعـین کربلا رفتن فقط با انتخـاب زینب است جای شلاق و اسـارت یا لبـاس پـاره نه دیدن یک سر روی نیزه عذاب زینب است
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت زینب سلاماللهعلیها
بازهم روضۀ زینب همه جا ریخت بهم حـال و روز همۀ اهـل سـما ریخت بهم بازهم پیـرهنی را به سر و روش کشید آسـمان تیـره شد و حال هوا ریخت بهم زیر خورشید نشسته به خودش میگوید به چه جرمی همۀ عزّت ما ریخت بهم؟ اشکهـایـش چـقـدر حـالـت مــادر دارد آه؛ از بیکسیاش کرب و بلا ریخت بهم لحظۀ آخر عـمرش دل او بیتـاب است کهـنـه پیـراهـنـی از آل عـبا ریخت بهم میرود تا به بـرادر بـرسد اما حیف… گـریـههـایش همۀ مرثـیـه را ریخت بهم یـاد آن لحـظـۀ بیطـاقـتـی گـودال است نیـزه آمد که تن خـون خـدا ریخـت بهـم
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت زینب سلاماللهعلیها
مصیبت هم گریبان چاک زد از داغ هجرانش که او اُمّالمصائب بود جان ما به قربانش قیام کربلا مدیون صبر و خطبههای اوست مصفا کرد نهضت را به اشک همچو بارانش شکست و خم شد و افتاد از پا باغبان عشق که در یک روز پرپر شد همه گلهای بستانش چو حیدر خطبه خواند و کرد ویران کاخ ظالم را زبان حقّ او شد پیـش دشمن تیغ برّانش بهظاهر دست او در بند ظلم و کینه بود اما جهان ظلم و جور و کینه شد در بند زندانش پس از داغ برادر میل آب و نان نبودش هیچ که اشک چشم شد آب و فغان و ناله شد نانش چنان با تار و پود جان او ممزوج بود ایمان که ایمان کرده صد اقرار بر توحید و ایمانش حیا و حجب و عفت وامدار چادر پاکش شکیب و صبر و مهر و قهر در خیلغلامانش ندارد مثل و مانندی، به آه سینهاش سوگند زنی چون او نمیآید، به گیسوی پریشانش سلام ما بر آن قلب صبور و جسم رنجورش درود ما بر آن عزم و قیام و عقل و عرفانش خدایا، ما فداییهای راه و مکتبش هستیم بهزودی قسمت ما کن شهادت پیش چشمانش
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
بـر شـورهزار قـلـبهـا، بـاران میآیـد بـر دردهـای بـی دوا، درمــان مـیآیـد چشم زمین روشن به روی صاحبش شد شـأن نــزول ســورۀ انــســان مـیآیــد قبل از نبی کـعـبه بـغـل کرده عـلی را بر جسم سرد کـعـبـه حـالا جان میآید هم باطن یـاسـین و هم اُمُّ الکتاب است آیـات مــدح اوسـت در قــرآن مـیآیــد "مـا خـاک پـای بـچـههـای بـوتـرابـیم" خـیلی به نوکـرهاش این عـنوان میآید بـاقـی نـمـیمـانـد گـنـاهـی و سـیـاهـی تا عـشـق حـیـدر در دل ویـران میآیـد در سیـنهام باشد غـم عالَم غـمی نیست پای ضریـحـش غـصهها پـایـان میآید هم هوش و هم دل میبرد ایوان طلایش عاقـل از ایـوان نـجـف حـیـران میآید او وعده داده، دلخوشی من همین است در لحـظـۀ جـان دادنـم جـانـان مـیآیـد
: امتیاز
|
مدح و منقبت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
هر نـصر من الله به شـمشـیر علی بود هر فتح قریب از دل چون شیر علی بود در خیبر و بدرش همه یکپارچه گفتند: پـیـروزی اسـلام به شـمـشیر علی بود آن رعـشه که بر کاخ معـاویه درافـتاد پیداست که از نعـرۀ تـکـبـیر عـلی بود در سینه اگر بغض علی داشت عجب نیست چون سـیـنۀ دشمن هـدف تیر علی بود یک قـوم در اندیـشـۀ تحـقـیر علی بود یک طایفه مشغول به تکـفـیر علی بود گـفـتـند و نمـانـدنـد ولی نـام عـلی ماند الحق که عـلی شاهـد تکـثـیر عـلی بود حتی به سکـوتش کمر تـفـرقـه خـم شد این وحدت ما حاصل تـدبـیر عـلی بود صد رنگ عوض کرد بشر در طی ایام تـاریخ کجا شـاهـد تـغـیـیر عـلـی بود؟ فرمود که دوزخ چه بسا خـلـق نمیشد در هر دل اگر مهـر فـراگـیر علی بود پـیـغــمـبـر مـا آیـنـۀ حـسـن خــدا بــود در آیـنـه هر آیـنـه تـصـویـر عـلی بود هنگام سحر فـاطمه بر منـبری از نور با یـازده آئـیـنـه به تـفـسـیـر عـلـی بود از خـاک نجـف شـاخـۀ انگـور بـر آمد این معـجـزۀ تاک به اکـسـیر عـلی بود ایوان نجـف! هان تو شهادت بده فـردا این دل همۀ عمر به تـسخـیر علی بود
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
همین که بادها خواندند با هوهو سرودش را ملائک مژده آوردند در عالم ورودش را زنان مصر دست خویش را با دیدن یوسف... ولی کعبه به شوق دیدن حیدر وجودش را... بجز مولای ما دیگر امیری نیست در تاریخ که خود زحمت کشید اما به مردم داد سودش را زمین و آسمان و منبر و محراب دلتنگاند رکوعش را، سجودش را، قیامش را، قعودش را فراز مطلـق دنیاست وقتی در تـمام عمر ندیده هیچکس جز لحظۀ سجده فرودش را خودش را مرکب طفل یتیمی میکند مردی که شمشیر آرزو دارد ببیند رنگ خودش را کسی که حقِّ او را ناجوانمردانه غاصب شد گناهی کرد و در چشم دو عالم کرد دودش را چه میکردیم اگر این ذکر در دنیایمان کم بود؟ جهان بینام زیبای "علی" مثل جهنم بود اگر حتی بیـفـتـد در زوایای جـهـان آتش نمیسوزم که از عشق علی دارم به جان آتش به آتش میکشم خود را و از خود میزنم بیرون که دنیـای تعـلـق را بـسـوزاند همان آتش خودش عمریست که در شعلههای کینه میسوزد کسی که آرزو دارد بـرای دیگـران آتش اگر از هرکسی -غیر از علی- دم میزدم، بیشک به چشم خویش میدیدم که دارم بر زبان آتش کجا آتش گـلسـتان بقـا میشد بر ابـراهیم اگر حُبِّ علی در دل نمی بودش در آن آتش همین که ذوالفقارش را به عزم رزم بردارد میاندازد به ضربی در زمین و در زمان آتش برای دوستانش میشود عرش خدا تزئین برای دشمنانش میشود هـفتآسمان آتش ندارد هیچکس غیر از تو این شأن و شجاعت را قـرائت کـن برای خـلق، آیـات برائت را بساط غصه را از هر دلی برچیدهای مولا که دنیا شاد شد هربار که خندیدهای مولا زمین درگیر تاریکی مطلق مانده بود اما تو مثل ماه بر شبهای آن تابیدهای مولا از آن روزی که در کعبه به دنیا آمدی دیگر در عـالم قـبلۀ دلهای ما گـردیدهای مولا تو عینالله ناظر بودهای یعنی به چشم دل خدا را قبل و بعد هر عبادت دیدهای مولا کسی با دستخـالی رد نشد از آسـتان تو که حتی در نماز انگشتری بخشیدهای مولا لباس تـازه پـوشـیدند از لطف تو سائلها اگرچه خود عبایی کهنه را پوشیدهای مولا چه شبها که دعای خیر کردی آن کسانی را که عمری بابت رفتارشان رنجیدهای مولا نخواهد دید مانند تو را دیگر، که بعد از این تو در چشم جهان، خواب خوش نادیدهای مولا جهان و هرچه درآن هست پیش تو اضافی بود برای تو دو قرص نان، دو رخت کهنه کافی بود رها کن جسم را یکلحظه و جان را تماشا کن علی را بنگـر و آیات قـرآن را تماشا کن در اخلاصِ علی، حلمِ علی، راز و نیاز او صفا بنگر، فُتوّت بین و ایمان را تماشا کن چو دیدی نعرۀ "هل مِن مبارز؟" میزند در جنگ یلان ساکت و سر در گریبان را تماشا کن یکی پرسید از پیغمبر خاتم: عبادت چیست؟ علی را دیده و فرمود: ایشان را تماشا کن کمی از ماجرای دشت ارژن را اگر خواندی هر آئـینه کـمال بهت سلمان را تماشا کن برای دیدن پـیـغـمبران دلتـنگ اگر بودی علیجان را، علیجان را، علیجان را تماشا کن از آن روزی که فرمودی تو را با مرگ میبینیم برای مرگ ما شوق دوچندان را تماشا کن برای دیـدن مـولا هـزاران بار میمـیریم اگر هرشب بهشوق وعدۀ دیدار میمیریم نخواهد ماند دیگر شبهه در دین بعد از این نقطه که بالا میرود دست تو تا بالاترین نقطه به اذنالله یاری از تو میجوئیم و میگوئیم ایاک نعـبد نـقـطه، ایـاک نـستـعـین نقـطه نه مانده حرفی از هر علم در نزد تو نامعلوم نه دور از چشم تو در آسمان و در زمین نقطه اگر هم خطبۀ بینقطه و هم بیالف داری پُر است این آستینت از الف، آن آستین نقطه تویی آن نقطهای که رفته زیر باءِ بسمالله که اسرار الهی جمع باشد در همین نقطه فراوان است جای زخم و پینه بر تنت، اما نداری از ریا یا سجده بر بت در جبین نقطه تویی اول، تویی آخر، که در محشر سؤالی را جوابی نیست جز نامِ امیرالمومنین.(نقطه) میآید یکنفر مثل تو، از نسل تو، ای مولا نخواهد شد کمو بیش از همه ارکان دین نقطه میآید تا جهان یکبار دیگر با علی باشد شعـار مـردم سـرتـاسـر دنـیـا عـلی باشد
: امتیاز
|
مدح و منقبت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و توصف نهج البلاغه
دارد از جایی بشارتهای پنهـان میدهد بیـشـتر نهـج البـلاغـه بوی قـرآن میدهد عروة الوثقیست «بسم الله الرحمن الرحیم» هرچه کم داری بخواه از او، به قرآن میدهد این اگر «جناتُ تجری تحتها الانهار» نیست پس چرا یک جرعه از آن مرده را جان میدهد چـشم میبـنـدم میان بـارش رحـمـانیاش سطر سطر آیههایش بـوی باران میدهد بعد قـرآنـش خـدا با «هـذهِ عَـذبٌ فرات» جامی از این میچشاند جامی از آن میدهد این همان ذکر است یعنی «نحنُ نزّلنا علی» تا کـتـاب الله نـاطـق را به انـسان میدهد گوش کن فریاد «اُوصیکِم بِتَقوَی الله» را دردها را با همین یک نسخه درمان میدهد آخرت جای خودش مردم، ولی هر حکمتش کار دنـیـای شـما را نیـز سـامـان میدهد مالک اشتر علی را خوب میفهمد نه ما او که با سر پای فرمان علی جان میدهد مکتب عشق است و شاگردی یک درس علی منصب «سَلمانُ مِنّا» را به سلمان میدهد جرج جرداق مسیحی هم حواری علیست این مسیحی با علی بوی مسلمان میدهد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
وقـتی که آمدی همه عـالـم صفا گرفت کعـبه به وجد آمد و زمـزم صفا گرفت زیباترین سرود دو عالم عـلی علیست از این سرود ناب، دو عالم صفا گرفت در بارشی ز رحمت حق، گلشن جهان با صد هزار قـطرۀ شـبـنم صفـا گرفت بـا دیـدن وجــود تـو در عــالـم وجــود ارواح انـبـیـاء مـعـظـم، صـفـا گـرفـت گل از گل رسول مکرم شکـفـت و باز جانـش ز دیـدن تو دمـادم صفـا گـرفت پـیـچـیـد تا که عـطـر ولایت بـهـار شد بـا تـو بـهـار رحــمـت پــرودگــار شـد ای حـجـت خـدای تـوانـا، خـوش آمدی ای باخبر ز عـلّم الاسـما، خـوش آمدی از عرش تا به فرش، پل نـور بـستهای خـورشـیـد آسـمـانی دنـیـا، خوش آمدی دیوار کعبه لب به سخن باز کرد و گفت ای کـعـبۀ حـقـیـقی دلها، خـوش آمدی وقتی تو را رسول، چو جان در بغل گرفت فرمود ای علی عالی اعلا، خوش آمدی نیـکـو بـود تـو را، اسـدالله خـوانـدهانـد ای شیرمرد عرصۀ تقـوا، خوش آمدی در پای تو فـلک به قـیـام ایستـاده است جبریل سر به خاک قدومت نهاده است جبریل تا که قـصد طـواف مطاف کرد آمد ز آسمـان و به گِـردت طواف کرد با شـوق دیـدن تو بـر این آسـتـان نـور با جمعی از فرشتگان خدا ائتلاف کرد در خـانهای که محرم او هر کسی نبود مانند تو سه روز چه کس اعتکاف کرد قدر و شرف گرفت حرم از تو و، خدا آن خـانه را حـریم امـید و عـفـاف کرد در زیر ابـر رحـمت یـزدان پـناه یافـت هرکس که بر ولایت تو اعتراف کرد بر پا به اوج بام فلک تا لوای ولایت توست شـرط قـبـولـی عـمـل مـا ولای تـوست علم و یقـین، چکـیـدهای از باورتو بود صبـر و امیـد، واژهای از دفـتر تو بود تفـسـیر محکـمات تو آقا شـنـیدنی است گـنجـیـنۀ مـعـارف دیـن، بـاور تـو بـود حج و زکات، چشمهای از فضل و رحمتت صوم وصلات، جلوهای از مظهر تو بود گلهای نور، از تو دمیده است در بهشت عطـر بهـشـت، از نفـس اطهـر تو بود مصداق بی بـدیل عـدالـت، مرام توست عدل و وفا و صدق، که در جوهر تو بود نوری که هست لامتـنـاهی، تویی علی مـجـمـوعۀ صفـات الـهی، تـویی عـلـی مـا را ولایت تـو سـرافـراز کرده است از خلقـتت، خدا به بشر ناز کرده است هرجا که شـیعـه گرفـتار غـم شده است انوار معـجـزات تو اعجـاز کرده است نام جـمـیـل تو، به روی اهل مـعـرفـت راهی به سوی عفو خدا باز کرده است ما را بخوان به سوی نجف کاین دل غریب بسیار میل و رغـبت پرواز کرده است مُهری بزن به شعر«وفایی» که باز هم فصلی دگر به یـاد تو آغـاز کرده است در روز رسـتـخیـز تـوئی شـافـع هـمـه چـشم امـیـد ما به تو هـست و فـاطـمـه
: امتیاز
|
مدح و منقبت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
شکرخدا که دست خدا دستگیر ماست لایـقتـرین خـلـیـفـۀ عـالَـم امیر ماست گیرم که دیگران همه سویی دگر روند راه عـلیِ عـالـیِ اعـلا، مـسـیر ماست راهیکه میرسد به حقیقت، به عاشقی راهِ امـام مـنـتـخـب بینـظـیـر مـاسـت خاکیم، خاک مَقـدم پُر فـیض بـوتراب در این مقام، مهر فروزان حقیر ماست در فکر چیست آدم کج فهم حق ستیز؟! روشنترین چراغ هدایت غدیر ماست خَـنـدق عـلی و بَـدر عـلی و اُحد علی فـتح الـفـتـوح، کار امـیر دلـیـر ماست نورش فـروغ روشنِ شبهای کائنات یادش شروع رویش گل در کویر ماست تـا عـالَـمـی بـه نـام عــلـی آشـنـا شـود نامش مدام ذکر صغـیر و کبیر ماست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
در قــبــلــهگــه راز فـرود آمـد مـاه یــا زادگـــه عــلــی بــود بــیـت الله از كـثـرت اشـتـیاق، دیوار شكـافت تا ایـنكـه ره وصـال گـردد كـوتـاه مهمان چو در آغوش حرم جای گرفت افــكــنــد خــدای پــرده بـر سِـرُ الله در بـسـته و دیـوار به هـم آمـده بود جمعی همه خیره گشته بر آن درگاه از راز و نـیـاز بـنـده و مـعـبـودش در خـلـوت آن خـانـه نشد كس آگاه در بـاز نشد گرچه بـسی كـوشـیدند هر دیده به صد سؤال میكرد نگاه هر جا سـخـن از قـصـۀ بیتالله بود افــتـــاد حـكــایـت حــرم در افــواه نومید شدند و مات و حیران ماندند تـا بـاز مـگـر خـدای بـگـشـایـد راه تا اینكه به پیش چشم حیرتزدگان دیـوار شـكـافـت بـار دیـگـر نـاگــاه از بـیـت خــدا بـــرون یــد الله آمــد لا حـــولَ و لا قـــوةَ إلّا بـــالـــلـــه شد حبس نفسها چو جـمالـش دیدند تـا آیــنــه گَـرد غــم نـگــیـرد از آه بــا بـنـتِ اســد خــود اســد الله آمــد از بـیـت اَحَـد مـهـر درآمـد بـا مــاه بـوسـنـد خــلایـق حـجـر الاسـود را چون یاد كنند از آن خط و خال سیاه خامـوش حـسانا كه مـقـام است بلند ترسـم بـود این گـفـتـه كـوتـاه گـنـاه
: امتیاز
|
مدح و منقبت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
روز و شب بر لب خود آیۀ لبخندی داشت در فـراوانی غمها دل خرسندی داشت عـرش از روز ازل خـانۀ او بود ولی در شگفتیم که با خاک چه پیوندی داشت از دَرِ قلعه بپرسید، خودش خواهد گفت فاتح قـلعه چه بازوی تنـومـندی داشت شرط توحیدِ حقیقیست ارادت به علی هر که شد بندۀ مولا چه خداوندی داشت مادرم در شُرُف مرگ فقط گفت: علی پدرم موقع مُردن به لبـش پـندی داشت که به این طایفه در هر دو جهان راغب باش پـسـرم! طالـبِ فـرزنـد ابـوطالـب باش
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
سه روز بود، که در مکّه بیقراری بود نگـاه کـعـبه، پُر از چـشمانتظاری بود سه روز؛ صبح شد و، سایبان «حِجر و حَجَر» سحـابِ رحـمـت و ابرِ امـیدواری بود به احـتـرام شـکـوفـایـی گـل تــوحـیــد سه روز؛ کار حرم عشق و رازداری بود زِ هجر روی علی، کار «حِجر اسماعیل» در این سه روز و سه شب، ندبه بود و زاری بود پس از سه روز؛ از آن روی ماه پرده گرفت حرم که محـرم اسـرار کـردگاری بود صفای آینه از چشم «مَروه» میتابـید شمیم عاطفه از، «مُستَجار» جاری بود زمین به مقدم مـولـود کعـبه، مینازید هوا هوای بهـشـتی، زمان بهـاری بود فـرشـتـگـان خـدا، در مـقـام ابـراهــیـم سرودشان، غزل عشق و بیقراری بود سحـر به زمـزم توحـیـد، آبرو بخـشید علی، که زمزمۀ چشمه در صحاری بود قسم به وحی و نبوّت که در کنار نـبی عـلی تمـام وجودش، وفـا و یـاری بود نشست بر لبش آیات «مؤمنون» آری عـلی که جـلـوۀ آیـات جـاننـثاری بود چگونه نخل عدالـت نمینشست به بار که اشک چشم عـلی، گرم آبـیاری بود امیـر ظـلـمسـتـیـز، افـسـر یـتـیـمنـواز! یـگــانـه آیـنـۀ عـدل و اسـتـواری بـود همین نه مکّه از او عطر ارغوانی یافت مدیـنـه، از نَـفَـس او بنـفـشـهکاری بود علی، تجسّم اخلاص و صبر بود و امید عـلـی، تـبـلـور ایـمـان و پـایداری بود عــلـی، بـه واژۀ آزادگـی تـَــقـدّس داد عـلی، تـجـلّی ایـثـار و بـردبـاری بـود جهان کوچک ما حیف درنیافت که او پُر از کرامت فضل و بزرگواری بود!؟ قـسم به کـعـبه که سجّـادۀ گـلافـشانش زِ خـون جـبهـۀ او بـاغ رستگاری بود
: امتیاز
|
مدح و منقبت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
دست خـدا و نفـْسِ پـیـمبر فقط علیست شمشیر و شیرِ خالـقِ اکبر فقط علیست بعد از نـبـی به امـر خـداونـد ذوالجـلال ما را امام و هادی و رهبر فقط علیست دست خـدا که با سر انگـشـت خـویـشتن خورشید را نمـود مـسخـر فقط علیست بر آن دو تن که هر دو ز خیبر گریختند اعلان کـنید فـاتـح خـیـبر فـقط علیست این نـام را مـبـاد به دیـگـر کـسان دهند این حق حیدر است که حیدر فقط علیست مردی که جان به دست، شب لیلة المبیت جای رسول خفت به بستر فقط علیست ای تـشـنـگـان حـشـر به حـق خـدا قـسم باور کـنـید سـاقـی کـوثـر فقـط علیست مردی که در مهاجر و انصار از نخست گردیـد با رسـول بـرادر فـقـط عـلیست دیـوار کـعـبه سـیـنـه گـشود از برای او مولود بیت حـضرت داور فقط علیست نوزاد بیت و صاحـب بیت و امـیر بیت مهمان بیت هـمـره مـادر فـقـط علیست آن شـیـر کـبـریـا کـه در ایــام کــودکـی از هم دریـد پـیـکـر اژدر فقط عـلیست روز احــد بـه رغــم تــمــام فــراریــان یاری که گشت دور پیمبر فقط علیست از مــنـبــر رســول خــدا آیــد ایـن نــدا بعد از رسول، صاحب منبر فقط علیست کس را چه زهره تا که شود کفو فاطمه آن کس که شد به فاطمه شوهر فقط علیست ممدوح «انّما» که خـدا گـفـته در کـتاب گفـتـیم و گـفـتهاند مکـرر؛ فقط علیست در روز حـشــر پـیـشـروِ خــتــم انـبـیــا صاحب علَم به عرصۀ محشر فقط علیست شاهی که رَخت کهنه به تن کرد و رَخت نو با دست خویش داد به قنبر فقط علیست دست خـدا که یکتـنه در عـرصۀ نـبرد بگرفت سر ز عمر دلاور فقط علیست در فتح بدر و خـیبر و در خـندق و احد بالله قـسـم امـیـر مظـفـّر فـقـط عـلیست آن بتشـکـن که در حـرم خاص کـبریا بگذاشت پا به دوش پیمبر فقط علیست « اِلّا عــلـی» نــدای خـدا بــود در اُحـد ممـدوح این نـدای منـور فـقـط علیست فرمود مصطفی که منم شهر علم و بس این شهر علم را که منم، "در" فقط علیست آن کـو به کـودکی به رسـول خـدا مـدام بوده انیس و مونس و یاور فقط علیست گو صد خـلیفه بعد پیـمبر فقـط علیست آن را که حق نموده مقرر فقط علیست «میثم» امیر خلـق و رفـیقِ فـقـیرِ شهر در عـالـم وجـود سـراسـر فقط علیست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
میزنم می، میکشم هو ساقی کوثر علی میشود روز جزا با عشق تو محشر علی ابـروی تو قـاب او ادنای پیـغـمـبر علی حُبِّ تو تنهی عن الفحشاء والمنکر علی من کـیـم خـاک قـدوم میـثم و قـنبر علی یک نخ از هر وصلۀ نعلین تو حبل المتین رازدار رازهـای چـاه تـو روح الامـیـن در امان میماند از کید همه این سرزمین یا امـیـن الله فی ارضه امـیـرالـمـؤمـنین سایـۀ تو هست حتماً بر سر رهبر علی یک لغت از حرف تو دارد دوصد معجم فقط همچو اقـیانـوسی و پیش تو دریا نم فقط از تـمام دشـمنان سر میزنی از دم فقط میشـنـاسم من تو را تنها یل عـالـم فقـط میشـنـاسندت یـهـودیها؛ یل خیبر علی جلـوۀ دست خـدا در غـزوۀ خـندق تویی در تـمـام آفـرینـش خـالص مـطلق توئی ای صراط المستـقیم ما فقط برحق تویی میشود آنکس که روح ما به او ملحق تویی میکشد سوی نجف، دائم دل ما پر علی بر سر مهمانیات هرشب چه قیل و قالی است نان و خرمایی که از دست تو باشد عالی است یا من ارجوه لکل خیر، دستم خالی است گوشهگـیری من بیچاره از بیبالی است تو کرم کردی و شد حال دلم بهـتر علی ابـرم و بـاران نـثـار این محاسن میکنم گریه بر یک غربت بیحد و ممکن میکنم روضهای نذر شما از صدق باطن میکنم ناخـودآگاه است اینکه یاد محسن میکنم میشود هربار حرفی از علیاصغر علی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
به جز از علی نباشد به جهان گرهگشایی طلب مدد از او کن چو رسد غم و بلایی چو به کار خویش مانی در رحمت علی زن به جز او به زخم دلها ننهد کسی دوایی ز ولای او بزن دم که رها شوی ز هر غم سر کوی او مکان کن بنگر که در کجایی بـشناخـتم خـدا را چو شـنـاخـتم عـلی را به خدا نبردهای پی اگر از عـلی جدایی علی ای حقیقت حق علی ای ولی مطلق تو جـمال کـبریـایی تو حـقـیقـت خدایی نظری ز لطف و رحمت به من شکسته دل کن تو که یار دردمندی تو که یار بیـنوایی همه عمر همچو "شهری" طلب مدد از او کن که به جز علی نباشد به جهان گرهگشایی
: امتیاز
|
تحریفی بودن ولادت حضرت علی اصغر در دهم ماه رجب
متأسفانه چند سالی است در بدعتی تازه و کاملا تحریفی به استناد یک خواب تخیلی و نادرست روز دهم ماه رجب را سالروز ولادت حضرت علی اصغر اعلام می کنند از آنجائیکه اصلی ترین رسالت این سایت مقابله با تحریفات و بدعت ها می باشد از بارگذاری اشعار در این خصوص معذوریم جهت کسب مستندات تحریفی بودن این تاریخ به قسمت روایات تاریخی مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید
: امتیاز
|